دانیال جون حیدریدانیال جون حیدری، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

danialjooooon88

مامان پا شکسته

زمستون معمولا هوا عالیه برا بیرون رفتن  ما هم که عشق تفریح و بیرونیم . یه روز زمستونی که هوا عال بود رفته بودیم روستا (خونه خاله ی بابایی) اونجا پام پیچ خورد و استخون مچ پام ترک برداشت و پامو گچ گرفتن . تو هم هر شب سرگرمیت نقاشی کشیدن روی پام بود. ...
7 تير 1393

مشهدی دانیال

تابستون ما و خونه ی بابا بزرگ و دایی صادق رفتیم مشهد ؛به تو که خیلی خوش گذشت چون همش دوست داشتی با زهرا خانم حرف بزنی (تیر ماه 92)اینجا 4سالت بود  یک بار یه سالگیت یه بار هم 4 سالگی رفتی مشهد. ...
13 ارديبهشت 1393

ایشالا به تموم حاجاتت برسی عزیزم

باز دگر باره رسید اربعیــــــــــن جوش زند خونِ حسیـــــن از زمین شد چهلم روزِ عــــــــــــزای حسیـــــن جــــــــانِ جهــــــــــــان باد فــــدایِ حسیــــن امسال اولین سالی بود که که ازم پرسیدی عزاداری یعنی چی؟ امام حسین کیه؟هر سال فقط میرفتی به دسته های سینه زنی نگاه می کردی ولی امسال با طبل کوچولوت تو عزاداری شرکت کردی . از بس که عشق پلیس تشریف داری ببین کجا وایسادی تا مامان ازت عکس بگیره ( مهربونم همیشه بهم میگی من دوست دارم پلیس بشم تا از تو مواظبت کنم البته دوست دارم هم دکتر بشم تا این سر درداتوخوب کنم ) فدای این مهربونیات. ...
26 فروردين 1393

خواب شیرین صبح

قربونت بشه مامان که با سر کار رفتنم خواب شیرین صبح رو ازت گرفتم, ولی در عوضش فردا که ایشالا بزرگ شدی پوز میدی که مامانم شاغله صبح که از خواب بیدارت میکنم ببین قیافتو ببینید پسرمو با چه اشتهایی میخاد صبحونه بخوره بره مهد کودک   ...
26 فروردين 1393

تولد محیا خانم

عزیزم صبح عمو عدنان کارت دعوت تولد محیا (دخترش) رو اورد و تو از خوشحالی نمیدونستی چکار کنی ؛با بابایی رفتی برا محیا یه کادو خریدی ( یه خرس خوشکل) ساعت 4 دعوت بودی ولی تو اینقدر ذوق و شوق داشتی که مجبورم کردی ساعت 3 بردمت خونه ی خاله فاطمه.     ...
26 فروردين 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به danialjooooon88 می باشد