danialjooooon88

عزیزکم مدتیه تنظیمات وبلاگت بهم خورده و مامانی نمیتونه مطالبت رو تنظیم کنه .حالا که دوست دارم وبلاگت رو به روز کنم تنظیمات وبلاگ بهم خورده .انگار حتی وبلاگت هم میدونه حال من خوب نیست

عزیزکم هر موقع میریم ساحل عشقت ماسه بازیه و قلعه درست کردن .همیشه هم مامان یه قلعه درست میکنه بعد با هم میجنگیم و همیشه مامان بازندست و تو برنده و قلعه مامان خراب میشه ولی امسال مامان حال و حوصله قلعه درست کردن نداشت عزیز دلم. ...

قربون خنده هات   ...

قربونت بشم که اینقد فهمیده ای و هوای خواهرت رو با اینکه خیلی تو رو اذیت  میکنه رو داری . رّ ...

عزیزم وقتی وبلاگتو ساختم تصمیم داشتم لحظه به لحظه شیرین کاریاتو توش بنویسم ولی مامانت خیلی گرفتارتر از این حرفاست ولی از این به بعد ایشالا مامان زرنگی میشم .خخخخخ ...

عزیزکم خیییلی وقته تو وبلاگت مطلبی ننوشتم تو این مدت اتفاقات قشنگی تو زندگیمون افتاد تو این مدت تو یه خواهر کوچولو گیرت اومد اسمش رو گذاشتیم دیانا .مامانی تونست ادامه تحصیلش رو بده و کارشناسی ارشدش رو بگیره .تو هم تو این مدت آقا شدی.رفتی کلاس اول خانم راشدی خیییلللییی ازت راضی بود و همش زرنگ کلاس بودی.حالا هم که تابستون شده و کلاس فوتبال و نقاشی میری.البته کلاس فوتبال رو خیلی بیشتر دوست داری و بهت بیشتر خوش میگذره. ...